13- روزهایش با "میگذرد" می گذرد...
بسمه
کتابهای "واجب" زیادی هست که به خاطر کتابهای "مستحبی" خاک میخورد...
+ اولین بارش، "جانستان کابلستانِ" امیرخانی بود. شب بیکار بودم، همین طوری برداشتم و خواندم. همین! وقتی تمام شد، تصمیم گرفتم دیگر بی برنامه دست به کتابی نبرم.
دومین بارش، "قیدار" امیرخانی بود. درباره اش آنقدر تبلیغ و تعریف شد که کنجکاوم کرد. فکر کردم نکند با نخواندنش فضیلتی را از دست داده باشم؟! همین! وقتی تمام شد تصمیم گرفتم تا هست کتابهایی که "باید" خواند، دست به رمان نبرم، هرچند مال امیرخانی باشد!
سومین بارش، "نفحات نفت" امیرخانی بود. گفتم درسته مال امیرخانی است، اما رمان که نیست! درباره ی فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی و اقتصاد و ...هست. تمام که کردم، پشیمان شدم که به خاطر خواندنِ مستحبی، واجبی روی قفسه خاک میخورَد.
چهارمین بارش، همین چند روز پیش بود. دنبال کتاب دیگری بودم که بی اختیار وسوسه شدم "من او"ی امیرخانی را تورقی کنم. میل کردم بخوانمش! گرم خواندن که شدم، چهار روزم را گرفت!
.
.
نمیدونم چرا به امیرخانی بنده خدا گیردادم. راستش چند باری پیِ کتاب دیگری بودم که کتابهای امیرخانی راهم را گرفت!
فکر میکنم آدمی گاهی اوقات، بی آنکه متوجه باشد نیاز و اولویتش را گم میکند. چند وقت پیش خیلی اتفاقی، گرهِ یک شبهه ای که قبلنها نسبت به روابط تشکلی افراد، برایم پیش آمده بود با تفسیر آیه ی 18 و 19 سوره ی قصص حل شد.(تفسیر نور ج 7). فکر میکنم ظلم باشد اگر آدم به تفسیر قرآن و آثار شهید مطهری کم توجه باشد و کتابهای رمان و داستان( ولو دفاع مقدسی و آثار ارزشی) را "ندانسته" به خیال اینکه برای گشایش خاطر میخوانم، برای خودش "اولویت" کند. البته مشخص است که منظور، اهتمام به سیرمطالعاتی درست داشتن و توجه به کتابهایی است که باید خوانده شود، نه عدم توجه به آثاری که خواندنش مفید و لازم است.
*******
++ بیرون قدم میزدیم، حوصله نداشتم. یکی از بچه ها خواست سربه سرم بگذارد. گفت: "نؤلوب؟ کشتی لرین غرق اؤلوب؟ بابا سن کی بیلیرسن! دونیا ایکی گوندو، لک و علیک! کچَجَه دی!" 1
.
.
.
دانستنِ حالِ آدمی که روزهایش با "میگذرد" می گذرد، سخت است...
*******
+++ بلند میشوی، راه می روی
می نشینی، دراز میکشی
دوباره بلند میشوی، می نشینی، سرت را میان دستانت میگیری
زانو به بغل میگیری، دراز میکشی
به سقف خیره میشوی....
شبیه دیوانه ها، نه که دیوانه باشی،شاید نگرانی... شاید هم مضطر....
*******
++++ گزیده ای از عبارات جالب "من او" امیرخانی را در ادامه مطلب می گذارم
********************
(1) چی شده؟ کشتی هات غرق شدن؟ بابا تو که میدونی! دنیا دو روزه، لک و علیک! میگذرد
+ الدهر یومان یوم لک و یوم علیک علی علیه السلام
+ ان شاءالله 16 ام راهیِ مشهدم. اگر عمری باقی باشد، برای سلام دادن از باب الجوادش دلتنگم...
+هر روز تکرار میشود.تمامی ندارد. قصه ی غصه ی جانسوز....
+ قرائت محزون و خاشعانه ی بهزاد هژبری. همان که وقتی در پیش رهبری قرائت میکردند با قرائت محزونش، چند نفری را گریاند و به گفته ی خبرنگاران، حضرت آقا به معنای واقعی چشم از ایشون برنمی داشتند.
دانلود قرائت اختتامیه سی و یکمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم
+ کمک به عمو مراد؛ به اندازه توانتان
+ من که در تنگ برای تو تماشا دارم / با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟
چیستم؟ خاطره ی زخم فراموش شده / لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم
با دلت حسرت همصحبتیام هست، ولی / سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم
چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم / خانه ای را که فروریخته برپا دارم فاضل نظری