لحظه‌ی کوتاه

...دل به‌یک لحظه‌‌ی کوتاه به‌هم می‌ریزد
مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

+

به نسیمی همه راه به‌هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به‌هم می ریزد

آنچه را عقل به‌یک‌عمر ‌به‌دست آورده است

دل به یک لحظه‌ی کوتاه به‌هم می ریزد

"فاضل نظری"

+

قبل ترها شخصی نوشتن در فضای وب رو "بیهوده نویسی" و خیانت به عمر می پنداشتم...
این اواخر میل نوشتن دارم، بی آنکه بیهوده دانمش...

+

یادداشت های پراکنده ام از آنچه می خوانم و می بینم و می شنوم و می تجربه ام! و می......!
می دانم که بعد ترها برای شناختن "من" قبل تَرَم به کار می آید...

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وای که اگر چشم بی پروایی کند» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ

5- ملامت نخواهم کرد...

بسمه


+ دیروز در دانشکده فیلم "چ" اکران میشد....

این اواخر هر فیلمی رو میدیدم، مصمم تر از قبل به این نتیجه میرسیدم که درِ سینمای ایران رو باید گِل گرفت با این بازیگران غرب زده و فیلم نامه نویسان خودباخته اش جز برخی فیلم ها که به اندازه ی انگشتان دست هم نمی شودو به همانها دلخوشیم

رفتم فیلمی متفاوت ببینم. درباره ی زیباییهای "چ" خیلی میتوان نوشت اما اکتفا میکنم به این مطلب:

فیلم پر بود از دو راهی‌هایِ انتخاب.... و چمرانی که هر بار تشخیص می دهد آن چه را درست است.

تشخیصِ تکلیف و انتخابِ درست، تشخیص اینکه وظیفه الآنم چیست، کار امروز و سه شب و یک هفته و دو ماه نیست، تشخیص درست امروز، نتیجه‌ی گذشته ای است که هر کس کسب کرده و خودش را ساخته است

کار چمرانی است که "یک عمر" به تکلیف عمل کرده و گذشته ای از بندگی با خود به همراه دارد.....    و امروز در حساس ترین لحظات، بی هیچ تردیدی  تصمیم درست را انتخاب میکند

*******

++ شده ام قربانیِ خودم

مرا به هر سو می‌کشند، قلب به سویی... غرور به سویی... خاطرات تلخم به سویی...

و من همه را به پای عقل قربانی میکنم، حالا خودم برای خودم عزادار است...

*******

+++ چند روز پیش حوالی ساعت 2 شب، کارت عابر بانکم تو کیفم و خودم روی تخت...

پیامک از طرف بانک ملی اومد که 77 هزار تومان از حسابم برداشت شد! فرداش رفتم بانک و بعد از پیگیری، مشخص شد حسابم هک شده.خوبه اس ام اس بانکیم فعال بود وگرنه بعید میدونم متوجه میشدم!  به توصیه ی بانک، به برادرم سپردم به پلیس فتا شکایت کنه. بعد از کلی پیگیری اسم فرد مشخص شد اما "خان" های بعدی این ماجرا از ادامه ی کار منصرفم کرد! اینکه از دادگاه حکم جلب بگیرم و ببرم به کلانتری شهری که انتقال در اون شهر اتفاق افتاده و.....

تو فکر اون بنده خدایی هستم که فکر میکرده پولی به جیب میزنه! اما بعدا متوجه شده به کاهدون زده!

*******

++++ حواست را پرت میکنی، خودت را مشغول میکنی...اما نمی شود

نصفه شب زانوی غم بغل میگیری، با خودت فکر میکنی...

عقلی که حذرت میکند...قلبی که روانه ات میکند...بغضی که دیوانه ات میکند

دست به قرآن میبری بلکه آرام شوی، باز میکنی میبینی سوره ی "طه"... یادت می افتد خاطرات نوشتنش...

نمیتوانی ادامه بدی...

با خودت لج میکنی. حدیث کساء را باز میکنی تا آتش بزنی سینه ی آتش گرفته ات را... هندز فری را میزاری گوشت

و گوش میکنی:" عن فاطمة الزهرا علیها السلام بنت رسول الله صلی الله علیه و آله...

تاب نمیاری...

دوباره زانوی غم بغل میگیری... بغض شکسته ات...سینه ی آتش گرفته ات

*******

+++++ با خودت تمامش میکنی...

ناخواسته هم مسیر می شوی

سر به زیر رد میشوی و یک لحظه "می بینی"...

.

.

وای که اگر چشم بی پروایی کند و "خیره" شود.....

یک عمر چشم را وادار به "چَشم گفتن" در برابر عقل میکنی، یک بار چشم در برابر دل "چَشم میگوید" و تو هنوز تاوان یک لحظه خطا را میدهی....


*******************

+ می رسی به جایی که دیگر نه چیزی هست که خوشحالت کند و نه چیزی هست که ناراحتت کند، فقط جسم و روح خسته ات در طول زمان کشیده میشود

+ کاش گذرت به آنجا نمی افتاد یا کاش گذرش نمی افتاد.... کاش سر بالا نمی کردی یا کاش سر به پایین داشت.... کاش از آن مسیر نمیرفتی، یا کاش از آن مسیر نمی رفت....

+ هرچقدر هم خودم را به بهانه ای مشغول میکنم و از خلوت فرار میکنم، باز نمی شود...

+ دیگر هیچ کس و هیچ چیز را ملامت نخواهم کرد...

+ منتظرم لیلة  الرغائب برسد.... تمام غم ها و آرزوهایم را برایش مو به مو شرح دهم، رحمتش سخت مرا شیفته ی خود کرده است...

+ وضع ما  در گردش  دنیا چه فرقی  می کند/ زندگی یا مرگ، بعد از  ما چه فرقی می کند

سهم ما ازخاک وقتی مستطیلی بیش‌نیست/ جای  ما اینجاست  یا آنجا  چه  فرقی میکند

یاد   شیرین  تو  بر  من زندگی   را   تلخ  کرد / تلخ  و شیرین  جهان اما  چه فرقی می کند... فاضل نظری


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۴۸
وا رث