لحظه‌ی کوتاه

...دل به‌یک لحظه‌‌ی کوتاه به‌هم می‌ریزد
مشخصات بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

+

به نسیمی همه راه به‌هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به‌هم می ریزد

آنچه را عقل به‌یک‌عمر ‌به‌دست آورده است

دل به یک لحظه‌ی کوتاه به‌هم می ریزد

"فاضل نظری"

+

قبل ترها شخصی نوشتن در فضای وب رو "بیهوده نویسی" و خیانت به عمر می پنداشتم...
این اواخر میل نوشتن دارم، بی آنکه بیهوده دانمش...

+

یادداشت های پراکنده ام از آنچه می خوانم و می بینم و می شنوم و می تجربه ام! و می......!
می دانم که بعد ترها برای شناختن "من" قبل تَرَم به کار می آید...

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ق.ظ

7- خوب هم به دنبال خوب می رود...

بسمه


+ قبلاهمین اواخر تو مراسم دعای کمیل دانشگاه، مداح که داشت دعا میخوند، وسط دعا گفت که چند روز بعد ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام هست و بی مقدمه شروع کرد به روضه خوندن از آن حضرت؛

آن هم روضه ی جانکاه و مکشوفی که اصلا با سردی و حالِ مجلس همخوانی نداشت...

.

ایام اعتکاف در مسجدی تو آذرشهر بودیم که شب اولش مصادف‌بود با میلاد امیرالمومنین علی‌علیه‌السلام. مراسمی برای این عید برگزارشد.

اینجا هم مداح خیلی دلش میخواست که وسط مجلسی که برای سرور و شادی برگزار شده، گریزی هم به روضه بزند. اما ظاهرا علمای مجلس منعش کرده بودند. اون بنده خدا هم با یک حالت خاصی گفت که حاج آقا گفتند که روضه خونده نشه!

متاسفانه بارها در مجالس مختلف این چنین موردی رو نظاره گر بودم...

به نظرم این ضعف بین عمده ی مداحان ترکی زبان هست که به جای پرداختن به خودِ دعاها و اشاره به مفاهیم بلند آن، متاسفانه به هر طریقی میخواهند وصل کنند به روضه خوانی!

و ضعف عمده‌ای است که‌عموما مداحان‌ترکی‌زبان در اعیاد و میلادها حرف‌ِخاصی برای‌گفتن ندارند.

مقام معظم رهبری: در برنامه‌های ولادت ائمه، اصلا نباید جنبه مصیبت و روضه‌خوانی باشد. اگر تحلیل هم میکنید آن جنبه‌هایی را تحلیل‌کنید که این‌چیزها نباشد. در روزهای ولادت، مناقب و معجزات ائمه گفته شود. البته معجزاتی که قابل فهم باشد و سنگی در ذهن مخاطب نیندازد.  70/02/13

*******

++ چند روز پیش تر مادرم زنگ زده بود. میگفت یک بار خواب دیده که دارم برگه ای رو مینویسم و ازم میخواهد که برگه را نشانش دهم و من با وجود اصرارش امتناع میکنم! حاشا از این بی‌ادبی در بیداری       میگفت اولین بار خیلی جدی نگرفت!

چند روز بعد همان خواب را دوباره می بیند و من دوباره امتناع میکنم...

زنگ زده بود و به اصرار میگفت که اون برگه چی بوده! هر چقدر هم گفتم وااالا خبر ندارم، کارساز نشد و میگفت لابد داری یه کارایی میکنی!

احساس میکنم از آن خوابهایی است که تعبیر و معنا دارد اما...

حالا چند روزه دارم به برگه ای فکر می کنم که نه خودم میدونم چی مینوشتم! و نه اینکه اجازه دادم حداقل مادرم بخونه، ببینیم چی توشه!


*******

+++ برای خودم و دردهایش! نسخه‌ی "دوری از خلوت" تجویز کرده‌بودم، تاوقتی‌که بروم از این‌دانشگاه، بلکه...

بلکه من نروم از راهی که او میرود....

بلکه من ببَـرَم از یادی که او می بَرَدم....

بلکه من نرسم به دوشنبه ای که او می رسد! ....

بلکه من نبینم....

چه میدانم! می ترسم! شاید رفتم و باز ادامه داشت....

گاهی وقتها عاقل میشوم و نگران فردایم. فردایی که روی دیروزی ساخته می شود که نمی توانم ندیده بگیرمش...

و باز چه میدانم! شاید نسخه ام اشتباه بود...

نسخه ی این روزهایم فریاد است... دلم فریاد میخواهد...

*******

++++ دو زانو نشستم پیشش و آن چه در دلم بود را کف دستش گذاشتم.... دستم را گرفت و گفت که مثل چشمانم بهت اعتماد دارم. و میدانم که به دنبال یکی که مثل خودت خوب هست میروی...

من اما....

مانده ام چه تفسیر کنم این اتفاق را...

یا خوب باش و یا به دنبال خوب نرو... به دنبال مثل خود باش

خوب هم به دنبال خوب میرود... انتظار نداشته باش سراغ تو بیاید


**********************

+صبر کردن گاهی معجزه میکند

تنهایی تان را پیش فروش نکنید

فصلش که شود، به قیمت میخرند...

+خدا گر ز حکمت ببندد دری

ز رحمت زند قفل محکم تری.... من اما دلم معجزه میخواهد و رحمتی که همان قفل را باز کند...

+بعد از آن ماجرا...

نخواسته هدر "میرفت"...

ندانسته با اصرار خودم هدر "دادم"...

+به منطقی‌بودن و عاقل‌بودن و مشورت "معتقدم" اما... گاهی دل‌دیوانه به‌این‌اعتقاد "کافر" می‌شود و دیوانگی می‌کند

+ تلخ و شیرین، خوب و بد، شادی و غم ندارد... گاهی وقتها از زندگی فقط معنای "نفس کشیدن" را درک میکنم

+ گرچه می‌گویند این دنیا به‌غیر از خواب نیست / ای اجل! مهمان نوازی کن که دیگر  تاب نیست

بین  ماهی های   اقیانوس  و  ماهی های  تنگ / هیچ‌فرقی نیست وقتی چاره‌ای جز آب نیست

گرد بادی  مثل  تو  یک عمر  سرگردان  چیست؟ / گوهری  مانند مرگ  این قدر هم  نایاب نیست... فاضل نظری

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۴۳
وا رث
چهارشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۱۶ ق.ظ

6- تردید...

بسمه


+ من به‌این جمله نمی‌اندیشم....به‌تو می‌اندیشم ای سراپا همه خوبی به‌تو می‌اندیشم.... 

                                                             دانلـــــــــود

*******

++ ایام عید با چند نفر از دوستانِ هم مسجدی برای جلسه ای دور هم جمع شده بودیم. جلسه ناخواسته تا ساعت یک شب به درازا کشید. قرار گذاشتیم ادامه اش را فردای آن روز ساعت 8 شب پی بگیریم.

روز بعد وقتی با دوستان نشستیم و جمع تکمیل شد، یکی از دوستان که بزرگتر از همه و مسئول جلسه بود با اخلاص و بی غل و غش گفت که خواهشا زود شروع کنیم که به نصفه شب نکشه. من دیشب نماز شبم فوت شد!

با بچه ها نگاهی به همدیگه کردیم و خواستیم بساط شوخی و تیکه پراندن رو شروع کنیم که...

که دوستی گفت: چی شده، چرا به همدیگه نگاه میکنین؟ اینکه آدم تو چهل سالگی نماز شبش ترک نشه کار خیلی شاقیه؟ خیلی کار بزرگیه؟

.

.

بارها شده که ماها به خاطر اینکه دیگران حرفهایمان را به حساب ریاکاری ننویسند،ساده ترین حرفها در مورد عمل به فلان خصلت خوب رو هم خورده و چیزی نگفته‌ایم. حتی از تعریف کردن از یک کتابی که تازگیا خوانده ایم پرهیز میکنیم تا بقیه نگن: بابا کتابخوان!! فهمیدیم کتابخونی!

و اینگونه از ترس اینکه مبادا دچار "خودنمایی" شویم معمولا در جمع های صمیمی و خصوصی و یا دیگران در خیالشان ما را متهم به ریاکاری نکنند،معمولا در جمع های غیر صمیمیاز "کارخوب‌نمایی" هم پرهیز میکنیم.

به نظرمدرست یا غلط این مسئله، مخصوصا بین بچه های ارزشی مبتلا به است و باز به نظرم آفت بزرگی در راه امر به معروف محسوب میشود

در این باره خیلی فکر کردم و گشتم.... هنوز سوالات زیادی در ذهنم موج می زند

*******

+++ این روزها اگر در مقابل خودم یک علامت مساوی قرار دهم، آن طرفش مینویسم:  " تردید"

چه کنم با چه کنم های دلم...

*******

++++ مختار: تو چرا از قافله عشق جاماندی؟

کیان: راه گم کردم ابو اسحاق

مختار: راه‌بلدی چون تو که راه را گم کند، نابلدان را چه گناه؟

کیان: راه را بسته بودند، از بیراهه رفتم، هرچه تاختم مقصد را نیافتم. وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود

مختار: شرط عشق جنون است، ما که ماندیم، مجنون نبودیم....

*******
شاید دارم با هر بار نوشتن کاری می کنم که قانع بشم من مرد نوشتن نیستم!

دومین مطلبِ "داستانک وار"نه داستانک رو نوشتم که میتوانید در ادامه مطلب بخوانیدش...

خوشحال میشوم اگر اشکالاتش اشاره و نقد شود، شناسنامه هم لازم نیست!


***************************************************

متاسفم که نمی توانم برخی از نظرات رو تایید کنم.... همینی که هست

***************************************************

**********************

+ یادها رفتند و ما هم می رویم از یادها، کِی پر کاهی بماند در میان بادها...

+ مثل کسی که پتو به دندان گرفته تا صداش در نیاد...

+ نمی دانم که دنیایم تلخ شده یا تلخش میکنم... گاهی وقتا روبه روی "خودم" می ایستم و زل میزنم به چشمانش و میگم: نصیحتِ دیوانه میکنی!

+ از که گلایه کنم.... خودم انتخاب کردم که بد باشم.... این دیگر چاره ندارد

+دیدن روی‌تو درخویش زمن خواب گرفت/ آه  از  آیینه  که تصویر  تو   را   قاب  گرفت

در  قنوتم  ز خدا "عقل"  طلب  می کردم/ "عشق" اما خبر از گوشه‌ی محراب گرفت

کی  به   انداختن  سنگ  پیاپی   در  آب/ ماه  را می شود  از حافظه ی  آب گرفت؟ فاضل نظری


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۱۶
وا رث
چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ

5- ملامت نخواهم کرد...

بسمه


+ دیروز در دانشکده فیلم "چ" اکران میشد....

این اواخر هر فیلمی رو میدیدم، مصمم تر از قبل به این نتیجه میرسیدم که درِ سینمای ایران رو باید گِل گرفت با این بازیگران غرب زده و فیلم نامه نویسان خودباخته اش جز برخی فیلم ها که به اندازه ی انگشتان دست هم نمی شودو به همانها دلخوشیم

رفتم فیلمی متفاوت ببینم. درباره ی زیباییهای "چ" خیلی میتوان نوشت اما اکتفا میکنم به این مطلب:

فیلم پر بود از دو راهی‌هایِ انتخاب.... و چمرانی که هر بار تشخیص می دهد آن چه را درست است.

تشخیصِ تکلیف و انتخابِ درست، تشخیص اینکه وظیفه الآنم چیست، کار امروز و سه شب و یک هفته و دو ماه نیست، تشخیص درست امروز، نتیجه‌ی گذشته ای است که هر کس کسب کرده و خودش را ساخته است

کار چمرانی است که "یک عمر" به تکلیف عمل کرده و گذشته ای از بندگی با خود به همراه دارد.....    و امروز در حساس ترین لحظات، بی هیچ تردیدی  تصمیم درست را انتخاب میکند

*******

++ شده ام قربانیِ خودم

مرا به هر سو می‌کشند، قلب به سویی... غرور به سویی... خاطرات تلخم به سویی...

و من همه را به پای عقل قربانی میکنم، حالا خودم برای خودم عزادار است...

*******

+++ چند روز پیش حوالی ساعت 2 شب، کارت عابر بانکم تو کیفم و خودم روی تخت...

پیامک از طرف بانک ملی اومد که 77 هزار تومان از حسابم برداشت شد! فرداش رفتم بانک و بعد از پیگیری، مشخص شد حسابم هک شده.خوبه اس ام اس بانکیم فعال بود وگرنه بعید میدونم متوجه میشدم!  به توصیه ی بانک، به برادرم سپردم به پلیس فتا شکایت کنه. بعد از کلی پیگیری اسم فرد مشخص شد اما "خان" های بعدی این ماجرا از ادامه ی کار منصرفم کرد! اینکه از دادگاه حکم جلب بگیرم و ببرم به کلانتری شهری که انتقال در اون شهر اتفاق افتاده و.....

تو فکر اون بنده خدایی هستم که فکر میکرده پولی به جیب میزنه! اما بعدا متوجه شده به کاهدون زده!

*******

++++ حواست را پرت میکنی، خودت را مشغول میکنی...اما نمی شود

نصفه شب زانوی غم بغل میگیری، با خودت فکر میکنی...

عقلی که حذرت میکند...قلبی که روانه ات میکند...بغضی که دیوانه ات میکند

دست به قرآن میبری بلکه آرام شوی، باز میکنی میبینی سوره ی "طه"... یادت می افتد خاطرات نوشتنش...

نمیتوانی ادامه بدی...

با خودت لج میکنی. حدیث کساء را باز میکنی تا آتش بزنی سینه ی آتش گرفته ات را... هندز فری را میزاری گوشت

و گوش میکنی:" عن فاطمة الزهرا علیها السلام بنت رسول الله صلی الله علیه و آله...

تاب نمیاری...

دوباره زانوی غم بغل میگیری... بغض شکسته ات...سینه ی آتش گرفته ات

*******

+++++ با خودت تمامش میکنی...

ناخواسته هم مسیر می شوی

سر به زیر رد میشوی و یک لحظه "می بینی"...

.

.

وای که اگر چشم بی پروایی کند و "خیره" شود.....

یک عمر چشم را وادار به "چَشم گفتن" در برابر عقل میکنی، یک بار چشم در برابر دل "چَشم میگوید" و تو هنوز تاوان یک لحظه خطا را میدهی....


*******************

+ می رسی به جایی که دیگر نه چیزی هست که خوشحالت کند و نه چیزی هست که ناراحتت کند، فقط جسم و روح خسته ات در طول زمان کشیده میشود

+ کاش گذرت به آنجا نمی افتاد یا کاش گذرش نمی افتاد.... کاش سر بالا نمی کردی یا کاش سر به پایین داشت.... کاش از آن مسیر نمیرفتی، یا کاش از آن مسیر نمی رفت....

+ هرچقدر هم خودم را به بهانه ای مشغول میکنم و از خلوت فرار میکنم، باز نمی شود...

+ دیگر هیچ کس و هیچ چیز را ملامت نخواهم کرد...

+ منتظرم لیلة  الرغائب برسد.... تمام غم ها و آرزوهایم را برایش مو به مو شرح دهم، رحمتش سخت مرا شیفته ی خود کرده است...

+ وضع ما  در گردش  دنیا چه فرقی  می کند/ زندگی یا مرگ، بعد از  ما چه فرقی می کند

سهم ما ازخاک وقتی مستطیلی بیش‌نیست/ جای  ما اینجاست  یا آنجا  چه  فرقی میکند

یاد   شیرین  تو  بر  من زندگی   را   تلخ  کرد / تلخ  و شیرین  جهان اما  چه فرقی می کند... فاضل نظری


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۴۸
وا رث